راستان | ماریو بارگاس یوسا، نویسنده پرویی برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۰، روز یکشنبه در سن ۸۹ سالگی در پایتخت این کشور، لیما، درگذشت.
او از بزرگترین نویسندگان مشهور آمریکای لاتین بوده است.
پسر او، آلوارو بارگاس یوسا، در حساب کاربری خود در شبکه اجتماعی ایکس اعلام کرد که او در کنار خانوادهاش و «در آرامش» چشم از جهان فرو بست.
بسیاری از آثار آقای یوسا به فارسی برگردانده شده است از جمله گفتوگو در کاتدرال، سالهای سگی، سوربز، دوئل و زن وسطی و زمان قهرمان بود.
ابتدا نویسندهای چپگرا بود که از کمونیسم حمایت میکرد و طرفدار انقلاب کوبا بود. اما بعدها منتقد سرسخت رهبران چپ و به اعتقاد خودش دیکتاتور آمریکای لاتین شد.
یکی از داستانهای معروف پیرامون زندگی او درگیری با گابریل گارسیا مارکز، دوست قدیمی، و مشتی است که به او زده است.
یوسا در سال ۲۰۱۰ برنده جایزه نوبل ادبیات شد
فرزندان او، آلوارو، گونسالو و مورگانا گفتهاند او با آرامش کامل در میان خانواده درگذشته است. در نامه آنها آمده پدرشان سوزانده خواهد شد و هیچ مراسم عمومی برای او برگزار نمیشود.
آنها افزودهاند: «درگذشت او برای خانواده، دوستان و خوانندگانش در سراسر جهان غمانگیز خواهد بود، اما امیدواریم همانطور که ما آرامش مییابیم، آنها نیز در این حقیقت آرامش یابند که او زندگیای طولانی، پرفراز و نشیب و پربار داشت و آثاری از خود به جا گذاشت که از عمر او فراتر خواهند رفت.»
بارگاس یوسا که رماننویس و مقالهنویسی پرکار و برنده جوایز متعدد بود، سرانجام در سال ۲۰۱۰ جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد؛ جایزهای که سالها نامزد آن بود.
نخستین مجموعه داستانهای خود با عنوان تولهها و داستانهای دیگر را در سال ۱۹۵۹ منتشر کرد، اما در سال ۱۹۶۳ با رمان درخشان و جنجالی زمان قهرمان به شهرت رسید؛ اثری که از تجربیاتش در یک آکادمی نظامی در پرو الهام گرفته بود و خشم ارتش این کشور را برانگیخت. مقامهای نظامی هزار نسخه از این کتاب را سوزاندند و برخی ژنرالها آن را اثری دروغین خواندند و یوسا را به کمونیست بودن متهم کردند.
همین اثر و رمانهای بعدی، مانند گفتوگو در کاتدرال در سال ۱۹۶۹، بهسرعت ماریو بارگاس یوسا را به عنوان یکی از پیشگامان موج نوی ادبیات آمریکای لاتین در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ مطرح کرد؛ جنبشی که نویسندگانی چون گابریل گارسیا مارکز و کارلوس فوئنتس نیز از چهرههای برجستهاش بودند.
خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا در ۲۸ مارس ۱۹۳۶ در شهر جنوبی آرکیپا در پرو، در دامنه کوه آتشفشانی میستی و در ارتفاعات رشتهکوه آند، به دنیا آمد.
پدرش، ارنستو بارگاس مالدونادو، پیش از تولد او خانواده را ترک کرده بود. مادرش، دورا یوسا اورتا، برای جلوگیری از رسوایی، فرزندش را به بولیوی برد؛ جایی که پدربزرگش به عنوان دیپلمات در کنسولگری پرو در شهر کوچابامبا خدمت میکرد.
بارگاس یوسا دوران کودکیاش را «تا حدی پرآشوب» به یاد میآورد؛ دوران کودکیای پر از ناز و نعمت، در خانهای بزرگ با خدمتکارانی که او و خواستههایش را برآورده میکردند.
او تا دهسالگی، زمانی که خانوادهاش به شهر ساحلی پیورا در پرو نقل مکان کرد، نمیدانست پدرش زنده است. پس از آن، والدینش آشتی کردند و خانواده به پایتخت کشور پرو، لیما، نقل مکان کرد.
بارگاس یوسا پدرش را مردی سختگیر توصیف میکرد که علاقه پسرش به ژول ورن و سرودن شعر را راهی حتمی به سوی فقر میدانست و نگران «مردانگی» او بود، چرا که اعتقاد داشت «شاعرها همیشه همجنسگرا هستند.»
بارگاس یوسا نویسندگی را از نوجوانی آغاز کرد و در ۱۵ سالگی به عنوان خبرنگار پارهوقت حوادث برای روزنامه لاکرونیکا فعالیت داشت.
در وبسایت شخصی او نوشته شده از دیگر شغلهایی که در طول زندگیاش داشته، بازبینی نامهای سنگقبرها در قبرستانی در پرو، تدریس در مدرسه زبان برلیتز در پاریس و همکاری کوتاهمدت با بخش اسپانیایی خبرگزاری فرانسپرس در پاریس بوده است.
او همکاری با مطبوعات را قطع نکرد، بهویژه در ستونی سیاسی با عنوان «سنگ محک» که دو بار در ماه منتشر میشد و در چند روزنامه به چاپ میرسید.
بارگاس یوسا به تدریج به مدافع سرسخت آزادیهای فردی و اقتصادی بدل شد و از گذشتهاش با ایدئولوژیهای نزدیک به کمونیسم، فاصله گرفت. او همواره رهبران چپگرای آمریکای لاتین را که دیکتاتور میدانست، شماتت میکرد.
گرچه در ابتدا از انقلاب کوبا به رهبری فیدل کاسترو حمایت میکرد، اما بعدها از آن ناامید شد و حکومت کاسترو در کوبا را محکوم کرد. در سال ۱۹۸۰ اعلام کرد که دیگر سوسیالیسم را راهحلی برای کشورهای در حال توسعه نمیداند.
در حادثهای مشهور در مکزیکوسیتی در سال ۱۹۷۶، بارگاس یوسا به گابریل گارسیا مارکز، نویسنده برنده نوبل و دوست سابقش، مشت زد. او بعدها مارکز را به طعنه «محبوب کاسترو» خواند. دلیل این درگیری هرگز به طور رسمی مشخص نشد، چرا که هیچیک از دو نویسنده حاضر نشدند علنی درباره آن صحبت کنند و مشخص نبود که موضوع سیاسی بوده یا شخصی.
با چرخش تدریجی گرایشهای سیاسیاش به سمت محافظهکاری بازار آزاد، بارگاس یوسا حمایت بسیاری از همنسلان ادبیاش در آمریکای لاتین را از دست داد و حتی از سوی تحسینکنندگان آثارش نیز مورد انتقاد قرار گرفت.
گابریل گارسیا مارکز نویسنده بزرگ کلمبیایی و یوسا
او وارد دانشگاه سن مارکوس پرو شد تا در رشتههای ادبیات و حقوق تحصیل کند؛ «اولی را از روی علاقه و دومی را برای رضایت خانوادهام که، نه بیدلیل، معتقد بودند نویسندهها معمولا از گرسنگی میمیرند.»
پس از دریافت مدرک ادبیات در سال ۱۹۵۸، در حالی که پایاننامه حقوقش را هرگز ارائه نکرد، بورسیهای دریافت کرد تا دکترای خود را در مادرید ادامه دهد.
اگرچه بارگاس یوسا بخش بزرگی از الهام ادبی خود را از سرزمین مادریاش میگرفت، اما ترجیح میداد در خارج از کشور زندگی کند. او هر سال بخشی از زمان خود را در شهرهایی مثل مادرید، نیویورک و پاریس میگذراند.
رمانهای اولیه او دنیایی از پرو را ترسیم میکردند که در آن غرور و خشونت نظامی، زوال اشرافیت، و زندگی سرخپوستان آمازون در شرایطی شبیه به دوران حجر، در کنار زشتیها و آشفتگیهای شهرنشینی قرن بیستمی وجود داشت.
بارگاس یوسا در سال ۱۹۸۳ نوشت: «پرو نوعی بیماری لاعلاج است و رابطه من با آن شدید، خشن و آکنده از شور و اشتیاق است.»
پس از ۱۶ سال زندگی در اروپا، در سال ۱۹۷۴ به پرو بازگشت؛ کشوری که در آن زمان تحت سلطه دیکتاتوری نظامی چپگرا بود. او گفته بود: «فهمیدم که دارم ارتباطم را با واقعیت کشورم، و مهمتر از آن، با زبانش از دست میدهم و این برای یک نویسنده میتواند مرگبار باشد.»
در سال ۱۹۹۰، ماریو بارگاس یوسا نامزد ریاستجمهوری پرو شد؛ کشوری که در آن زمان گرفتار شورشهای چریکی مائوئیستی و بحران اقتصادی شدید ناشی از تورم بود.
اما او شکست خورد؛ آنهم در برابر آلبرتو فوجیموری، رئیس دانشگاهی گمنام که توانست بسیاری از بحرانهای سیاسی و اقتصادی را مهار کند، اما در این مسیر به رهبری «فاسد و مستبد» بدل شد.
گییرمو کابررا اینفانته، نویسنده کوبایی و دوست دیرینه بارگاس یوسا، بعدها اعتراف کرد که در دل امیدوار بود بارگاس یوسا رئیسجمهور نشود. او گفت: «سود نامشخصی که نصیب پرو میشد، برای ادبیات یک زیان قطعی بود. ادبیات جاودانه است، اما سیاست فقط تاریخ است.»
بارگاس یوسا همچنین از استعداد ادبیاش برای نوشتن چند رمان موفق با محوریت شخصیتهای واقعی بهره برد؛ از جمله پل گوگن، نقاش فرانسوی و مادربزرگش فلورا تریستان، در رمان راهی به سوی بهشت، و سر راجر کیسمنت، ملیگرای ایرلندی و دیپلمات قرن نوزدهم در رمان رویای سلتی.
آخرین رمان منتشرشده او روزگار سخت بود که در سال ۲۰۱۹ منتشر شده و به کودتای ۱۹۵۴ در گواتمالا میپردازد؛ کودتایی که با حمایت ایالات متحده علیه دولت دموکراتیک آن کشور انجام شد.
دنبلان کوهی و کرفس کوهی تنها نمونههایی از گنجینههای...
سرهنگ عرب با اشاره به برخی شایعات منتشر شده در فضای...
ماجرا، اما از آنجایی شروع شد که بعد از دور اول گفتوگوهای...
خرسی که در سریال پایتخت ۷ به نمایش گذاشته شد یکی از...