راستان | دنیل کریگ در فیلم جدیدش، «کوییر» (َQueer)، که لوکا گوادانینو با اقتباس از رمان ویلیام اس باروز ساخته است و در فضای گزنده پساجنگ مکزیکوسیتی رخ میدهد، ایفای نقشی بهیادماندنی دارد، بهویژه برای میانسالها. این بازیگر ۵۶ ساله و جیمز باند سابق نقش ویلیام لی را بازی میکند، مردی که جاذبهاش رنگ باخته و قدرتش از دست رفته است. لی پرحرف و نیازمند، مست و ناامید است. او از این کافه به آن میخانه میرود، و دنبال پسرانی است که نصف او سن دارند. «کوییر» فیلم زیرسیگاریهای لبریز، کتوشلوارهای چروکیده و عینکهای شکنندهای است که روی تخت به کناری انداخته شدهاند. اما بیشتر تمرکز روی کریگ است، مردی ممتاز و غالب که نقش مردی ضعیف و در حاشیه را بازی میکند، یک ستاره سینما که در حال پیر شدن است. فیلم چهره چروکیده او را به تصویر میکشد، گویی غروبی است که باید به آن خیره شد.
جالب است که اکران نخست «کوییر» این هفته در جشنواره فیلم ونیز ۴۸ ساعت پس از نمایش کمدی سبُک «ولفس» (ًWolfs) به کارگردانی جان واتس بود. «ولفس» فیلمی دارای زوج هنری است و برد پیت و جورج کلونی نقش دو کارچاقکن در نیویورک را بازی میکنند که هر دو برای یک ماموریت مشترک پاکسازی فراخوانده میشوند. اولین شوخی بزرگ «ولفس» این است که پیت و کلونی اساسا شبیهاند و میشود آنها را با هم عوض کرد. مو صورت هر دو به خاکستری گراییده است و کت چرم سیاه به تن دارند: لباس فرم مقرر گوریل پشتنقرهای پولدار که هنوز احساس میکند جادویش را حفظ کرده است. جوانکی نیویورکی که همدست آنها میشود بهشوخی میگوید: «شما در اصل یک نفرید»ــ و این موضوع اصلا مهم نیست که هر کدام دیگری را به چشم یک تقلیدکار ارزان میبیند.
اما دومین شوخی بزرگ «ولفس» این است که ستارگان فیلم پیر شدهاند. پیت اکنون ۶۰ ساله است (که اتفاقا از تیم والز، نامزد معاونت ریاستجمهوری، پیرتر است). کلونی سه سال از او بزرگتر است. فیلمنامه واتس آنها را با شدت و حدت در شهر میدواند، به نفسنفس میافتند، و از گرفتگی کمرشان شکایت میکنند. شخصیتها نه تنها از دستگاه پیجر استفاده میکنند؛ بلکه برای خواندن هر پیام جدید باید سراغ عینکشان بروند. پیت و کلونی با کمال میل و شجاعانه همراهی میکنند، اما فیلم همچنان اثری ملایم و دلپذیر باقی میماند که هرگز جرات نمیکند شان آنها را پایین بیاورد. واتس «ولفس» را طوری کارگردانی میکند گویی دارد یک دست گلف با روسایش بازی میکند. او شاید دل به دریا زده باشد و از آنها برای یک شوخی عجیب مایه گذاشته باشد، اما آنقدر زیرک بوده است تا بگذارد در نهایت آنها برنده شوند.
در جشنواره امسال ونیز، موضوعهای پیری، ضعف و مرگ بر فیلمها غالب بود، اما بازیگران مرد اصلی، در مجموع، سعی داشتند این مسئله را با شوخی کماهمیت جلوه بدهند، یا طوری پیش بروند گویی اوضاع طبق روال عادی است. برجستهترین آنها کوین کاستنر بود، که با قسمت دوم وسترن حماسی و سنتگرای «افق: یک حماسه آمریکایی» تجسم روح جان وین و گری کوپر بود. کاستنر امسال تولد ۶۹ سالگیاش بود اما از فیلم هرگز نمیتوانید بفهمید، چرا که قهرمان او با خونسردی کامل میتواند کابویهای جوان را کتک بزند و با زنان جوانی که میتوانند همسن دخترش باشند همبستر شود. پیت و کلونی اشارهای گذرا به سن بالایشان داشتند. اما کاستنر از این موضوع عبور کرد و ما را به چالش طلبید که مبادا او را زیر سوال ببریم.
زنان بهتر عمل کردند، و مستقیم با مسئله فناپذیری رودررو شدند. فیلم «دختربچه» (Babygirl) با بازی نیکول کیدمن در نقش مدیرعاملی میانسال است که وارد رابطهای بیپروا با کارآموز بیستوچندسالهاش میشود. فیلم «ماریا» (Maria) با بازی آنجلینا جولی روزهای آخر یک خواننده ستاره اپرا را به تصویر کشید. تیلدا سوینتن و جولین مور در فیلم «اتاق کناری» به کارگردانی پدرو آلمودوار، در مورد اتانازی (مرگ خودخواسته) صحبت کردند. تمام این بازیگران بازیهای خوب و جسورانه داشتند و همگی نقدهای عالی دریافت کردند. با این حال، من همیشه به این موضوع آگاه بودهام که آنچه این زنان ارائه میکردند بازیهایی خوب و جسورانه است. در حالی که در مورد کریگ، این حس بهکلی فراموش میشود. بازی او در «کوییر» با چنان درد و رنج خاموشی همراه استــ چنان ظریف، باز و آسیبپذیرــ که هرگز واقعا احساس نمیشود دارد نقش بازی میکند. این موضوع طبیعتا او را به بازیگری نادر تبدیل میکند. گوادانینو در جشنواره توضیح داد: «دنیل یکی از بسیار معدود بازیگران نمادینی است که اجازه میدهد شکنندگیاش دیده شود.»
عجیب است بازیگری که میلیونها دلار ثروتش را از بازی در نقش برترین مرد ممتاز سینما به دست آورده اکنون بهترین تجسم نقطه مقابل است. یا شاید اصلا عجیب نباشد. شاید این فقط سفر کارمایی اصلاحی است که همه ما در درجاتی بالاتر یا پایینتر طی میکنیم، وقتی از جوانی به سمت پیری، و از اعتمادبهنفس به سمت تردید میرویم. اغلب اوقات این سفر زیبا نیست. اما «کوییر»، به اعتبار خود، توانسته است زوال جسم را در قامت هنری والا به تصویر بکشد.
از کازینوی دوران موسولینی که جشنواره در آن برگزار میشود ۱۰ دقیقه پیاده بروید به هتل بزرگ دبانس میرسید، محلی که فیلم «مرگ در ونیز» (Death in Venice) به کارگردانی لوکینو ویسکونتی ساخته شد. همینجا بود که درک بوگارد ۵۰ ساله، در نقش یک آهنگساز عاشقپیشه، عرق حنا بر صورتش جاری شد، دنبال پسری در ساحل رفت و در نهایت روی صندلی ساحلیاش جان باخت. رویداد امسال براستی جشنوارهای از درک بوگاردها بوده است، که ستارگان میانسال پولدار امروز با ایده منسوخشدگی خودشان بازی میکنند. بیشک صندلی ساحلی در انتظار همه ما است. میتوانیم با اضطراب دور آن بچرخیم، یا سعی کنیم نادیدهاش بگیریمــ یا میتوانیم مانند کریگ خودمان را به سویش پرتاب کنیم، ساحل را به صحنه خود تبدیل کنیم و با درخشش شکوهی آمیخته به زوال با تعظیمی خداحافظی کنیم و از صحنه خارج شویم.
ایندیپندنت
جواد خیابانی: بازیکنان تیم ملی می گویند سختی راه را...
باید بازیگران خوبی باشند، اما قرار نیست مقابل دوربینهای...
خیلی! از خانواده ام شرمنده هستم! نمیدانم چه بگویم!...
پشت صحنه سکانسی از سریال باغ مظفر ساخته مهران مدیری...