
راستان | آرش خوشخو در روزنامه هفت صبح نوشت:
یک: اجازه داده نشد که تکانههای هولناک و جذاب پیرپسر با نمایش قاتل و وحشی اثر جادویی و جنونآمیز حمید نعمتالله تکمیل شود. این دو فیلم میتوانستند در کنار هم، نمایشی از نوعی سینما باشند که معمولا از تماشاگر ایرانی دریغ میشود. نوعی از سینمای مهاجم که تصاویرش در جوارح و اعصاب تماشاگر تهنشین میشود و روایت مستقیمش در مغز بیننده تاثیر میگذارد.
متعلق به جریانی از سینمای ایران که نمیخواهند در چتر مانوس و مرسوم سینمای پیامدار ایرانی قرار بگیرند. عجیب آنکه منتقدان خو گرفته به پیام و معنا به هر شیوهای که هست پیامهای شگفتانگیزی را از این آثار استخراج میکنند. آنها متوجه نمیشوند که خود دیدن، خود تجربه کردن یک داستان آن هم در مدیوم سینما و روی پرده بزرگ خودش یک پیام است.
سینما اینجا خودش هم ظرف میشود هم مظروف. مثل غزلیات شمس یا موسیقی موتزارت. اینجا زیبایی یا زشتی و یا هولناکبودن، خودشان پیام هستند. اگر پیامی هم استخراج شود در لایههایی تنیده شده در بطن کار پنهان است. اما دوستان باسرعت پیامها را با مطابقت دادن کودکانه با نشانههای سیاسی و اقتصادی همچون کدهای یک پیام مخفی جنگی، ترجمه میکنند و در دسترس طرفداران هیجانزده خود قرار میدهند. سنتی که در شوروی سوسیالیستی توسط منتقدان پراودا پایهریزی شد.
هرچه هست در هیاهویی که پس از پیرپسر راه افتاد، قاتل و وحشی، فیلم تکاندهنده و دیوانه سرانه حمید نعمت الله شانس نمایش روی پرده بزرگ و در مقابل 1200 تماشاگر حاضر در کاخ جشنواره را از دست داد و توقیف شد تا تماشاگران از احساس رعشه و شوک دستهجمعی محروم شوند. رعشههایی که به ما آدمهای محتاط و محافظهکار، یادآوری میکند، زندگی میتواند طور دیگری هم باشد.
هیچکاک زمانی میگفت که بشر امروز نیازمند رعشههای سلامتبخش از طرف سینماست. قاتل و وحشی و پیرپسر میتوانستند این نیاز را برآورده کنند. دو فیلم خوشساخت، هیجانانگیز و دربرگیرنده. در سالهای قبل اژدها وارد میشود مانی حقیقی هم احساس مشابهی را به تماشاگر منتقل میکرد. روایت فارغ از پیام. امیدوارم مسئولان سینمایی ما را از این موهبت بزرگ،از این روایتهای خالص و از این تصاویر جنونآسا محروم نکنند. امیدواریم توقیف قاتل و وحشی یک شایعه بیش نباشد.
دو: ژوزه مورایس که به همراه همسرش شیدا ایران واصفهان زیبا را ترک کرد سر از ترکیه و سواحل بدروم درآورد و با تیم شانزدهم جدول ترکیه قرارداد امضا کرد. در چنین خودزنیهای حرفهای به راحت میتوان پای همسران را پیدا کرد. یادمان است که رضا قوچاننژاد که میتوانست در تهران به یک بازیکن افسانهای بدل شود چگونه با اصرار همسرش در لیگهای قبرس و استرالیا توپ زد اما به ایران نیامد.
یادمان هست که کاوه رضایی و علی قلیزاده در پافشاری همسرانشان که زندگی اروپایی را به زیستن در ایران ترجیح میدادند چگونه در بهترین سالهای عمرشان دیده نشدند. البته که کاوه رضایی در 30 سالگی به ایران بازگشت و قلیزاده هم در آستانه 30سالگی بالاخره میخواهد به ایران بازگردد. اما خیلی دیر است.
چرا میگویم دیر است؟ چون کارنامه اروپایی این دو بازیکن تقریبا هیچ ارزش خاصی به فوتبالشان اضافه نکرد. فقط وقت تلف کردن بود. حالا هم مطمئنم که پشت پرده حضور مورایس در ترکیه و رها کردن تیم صدرنشین فوتبال ایران و حاضر درباشگاههای آسیا و رفتن به تیم درجه سه ترکیه، همسر ایرانی اوست که زندگی در سواحل مدیترانه را به اصفهان ترجیح داده است.
تینا پاکروان (متولد ۱۳۵۶ در تهران) کارگردان، تهیهکننده...
در یک اتفاق غیرمنتظره در مراسم اهدای جوایز بفتا (BAFTA)...
به تازگی ویدئوی لحظه دستگیری فردی با هویت محمدرضا نجاتی...
اوزجان دنیز خواننده و بازیگر ۵۲ ساله ترکیه، به دلیل...